4 سال و دو ماه
خیلی وقته اینجا مطلبی ننوشته بودم...بعد از تولدت اصلا فرصت نشد اینجا سر بزنم...روزهای شلوغ و پر استرسی رو میگذرونیم که نمیدونم بالاخره قراره کی تموم بشه و به آرامش بیشتری برسیم....خیلی وقتا آرزو می کنیم کاش میشد این قسمت از زندگی رو مثل یه فیلم سینمایی زد روی روی دور تند و رفت جلوتر ولی حیف که نمیشه...... امروز یهویی دلم خیلی هوای اینجا رو کرد و وقتی اومدم بنویسم تازه یادم اومد که امروز 19 امه و 2 ماه از تولد چهارسالگیت گذشته......خیلی بزرگتر و عاقل تر و فهمیده تر از قبل شدی....هر چیزی که می بینی هرچقدر برای بقیه بی اهمیت باشه برای تو سوال میشه و تا جوابش رو نگیری دست بردار نیست....بعضی وقتا سوالات اینقدر بامزه و کارشناسانه است که میمونیم...